کد مطلب:28090 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

جلوگیری از اجرای حد بر ولید












1150. مروج الذهب: ولید بن عُقبه از آغاز شب تا صبح، با هم پیاله ها و خواننده هایش شراب می نوشید. چون اذانگوها اذان گفتند، با همان لباس زیر بیرون آمد و برای اقامه نماز صبح به محراب رفت و برای مردم، چهار ركعت نماز گزارد و گفت: آیا می خواهید بیشترش كنم؟[1].

یكی از آنان كه در صف اوّل و پشت ولید بود، گفت: چه چیز را بیشتر می كنی؟ خدا به تو خیر ندهاد! به خدا سوگند، در شگفت نیستم، مگر از آن كه تو را به سرپرستی ما فرستاد و بر ما امیر كرد. این گوینده، عَتّاب بن غیلان ثقفی بود.

[ آنان] خبر كار ولید را در كوفه پخش كردند و [ در نتیجه، ] فسق و مداومت او بر باده نوشی آشكار شد. از این رو گروهی از اهل مسجد، از جمله: ابو زینب بن عوف اَزْدی و جُندَب بن زُهَیر ازدی بر [ استراحتگاهِ ]او هجوم بردند و او را مست و بی هوش و در بستر افتاده یافتند و هر چه تلاش كردند، بیدار و هوشیار نشد.

ولید، آنچه را نوشیده بود، پیش روی آنان بالا آورد. آنان هم انگشترش را از دستش بیرون آوردند و بی درنگ به مدینه و نزد عثمان بن عفّان آمدند و در حضورش شهادت دادند كه ولید، شراب نوشیده است.

عثمان گفت: از كجا می دانید كه او شراب نوشیده است؟

گفتند: «این همان شرابی است كه ما در جاهلیّت می نوشیدیم» و انگشترش را بیرون آوردند و به عثمان دادند.

عثمان با آنان تندی كرد و به سینه شان كوفت و گفت: از من دور شوید. پس، از نزدش بیرون آمدند و نزد علی بن ابی طالب علیه السلام آمدند و ماجرا را باز گفتند.

علی علیه السلام نزد عثمان آمد و گفت: «گواهان را راندی و حدود الهی را لغو كردی!».

عثمان به او گفت: چه نظر می دهی؟

گفت: «نظر من این است كه به سوی ولید بفرستی و او را احضار كنی. پس اگر در برابرش بر ضدّش شهادت دادند و او دلیلی برای دفاع از خود نداشت، حد را بر او جاری كن».

چون ولید حاضر شد، عثمان، آن دو شاهد را فرا خواند و آن دو بر ضدّ ولید، شهادت دادند و او هم دلیلی بر خلاف آن نیاورد.

عثمان، تازیانه را به علی علیه السلام داد....

علی علیه السلام چون دید كه مردم برای در امان ماندن از خشم عثمان - كه با ولید، خویشاوند بود - از اجرای حد بر ولید خودداری می كنند، تازیانه را گرفت و به ولید، نزدیك شد و چون به او رو آورد، ولید، او را دشنام داد و گفت: ای بی رحم!

عقیل بن ابی طالب - كه در میان حاضران بود - گفت: چنان سخن می گویی كه گویی نمی دانی كیستی. تو درازگوشی وحشی از اهالی صفّوریه[2] هستی.

ولید خواست بگریزد كه علی علیه السلام او را گرفت و بر زمینش زد و با تازیانه بر سرش ایستاد.

عثمان گفت: تو حق نداری با او چنین كنی.

علی علیه السلام گفت: «بدتر از این را هم حق دارم، اگر فسق ورزد و مانع شود كه حقّ خدای متعال، از او گرفته شود».[3].

1151. أنساب الأشراف - به نقل از مسروق، درباره ولید بن عقبه -:او در نماز، بد حال بود، تا بالا آورد. پس چهار نفر (ابو زینب، جندب بن زهیر، ابو حبیبه غِفاری، صعب بن جثامه ) برای پیگیری كار او به سوی عثمان به راه افتادند و خبرش را به او دادند.

عبد الرحمان بن عوف پرسید:او را چه شده؟ آیا دیوانه گشته است؟

گفتند:نه؛ بلكه مست كرده است.

عثمان، آنها را تهدید كرد و ترساند و به جندب گفت:آیا تو دیدی كه برادرم شراب می نوشد؟

گفت:به خدا پناه می برم! من گواهی می دهم كه او را مست دیدم. او شرابْ بالا می آورد و در همان حال مستی، انگشترش را از دستش بیرون آوردم و نفهمید.

ابو اسحاق [ مورّخ] می گوید:گواهان به نزد عایشه آمدند و او را از ماجرای میان خود و عثمان و تندی عثمان با آنها آگاه ساختند.

عایشه ندا در داد كه:«عثمان، حدود الهی را لغو كرده و گواهان را تهدید نموده است».

واقدی [ سیره نویس] می گوید:گاه گفته می شود كه عثمان، چند تازیانه به یكی از گواهان زد. آنها نیز نزد علی علیه السلام آمدند و از او شكایت كردند.

علی علیه السلام نزد عثمان آمد و گفت:«حدود را تعطیل كرده ای و گروهی را كه بر ضدّ برادرت شهادت داده اند، زده ای. حكومت را دگرسان كرده ای، در حالی كه عمر گفت:بنی امیّه و بویژه خاندان ابو مُعیط را بر گُرده مردم بار نكن».

گفت:چه نظر می دهی؟

گفت:«نظر من این است كه او را بركنار كنی و هیچ كاری از امور مسلمانان را به او وا نگذاری و درباره گواهان بپرسی و اگر مورد تهمت نبودند و [ با ولید ]دشمنی نداشتند، بر او حد جاری كنی».

گفته می شود كه عایشه به عثمان درشتی كرد. عثمان نیز به او درشتی نمود و گفت:«تو را به این كار چه؟ تو فرمان یافته ای كه در خانه ات بنشینی!». و گروهی، مانند عثمان سخن گفتند و گروهی دیگر گفتند:چه كس از عایشه به آن [ اعتراض]، سزاوارتر است؟! پس با كفش به زد و خورد پرداختند و این نخستین درگیری میان مسلمانان پس از پیامبرصلی الله علیه وآله بود.[4].

1152. أنساب الأشراف - درباره ولید بن عُقْبه -:چون [ گواهان] در برابرش بر ضدّش شهادت دادند و عثمان خواست كه بر او حد جاری كند، بالاپوشی نرم و نو بر او پوشاند و وی را داخل اتاقی كرد.

هر كس از قریش كه برای حد زدنش به سویش می رفت، ولید به وی می گفت: «تو را به خدا سوگند می دهم كه مبادا قطع رحم كنی و امیر مؤمنان [ عثمان] را بر خود خشمناك سازی». او نیز دست می كشید.

هنگامی كه علی علیه السلام وضعیّت را چنین دید، تازیانه را گرفت و بر او وارد شد... و وی را حد زد.[5].









  1. گفته شده كه او سجده اش را طول داد و در آن چنین گفت:بنوش و بنوشان.
  2. صفّوریه، آبادی ای میان عكّا و لجون، از نواحی اردن و نزدیك طبریّه است. گفته شده كه پدر ولید از یهودیان این منطقه بوده است.
  3. مروج الذهب:344/2. نیز، ر. ك:الأغانی:139/5.
  4. أنساب الأشراف:144/6، شرح نهج البلاغة:19/3.
  5. أنساب الأشراف:145/6، شرح نهج البلاغة:20/3، الشافی:254/4.